خونه مادر بزرگه
بعداز بیمارستان رفتیم خونه مامان چون از اول هم قرار بر این بود چون ما اصلا هیچ تجربه ای نداشتیم خدا خیریش بده مامانو خیلی کمک حال بود ما حتی بلد نبودیم بچه رو بشوریم چه برسه به کارهای دیگه سر یک هفته بند ناف ایلیا افتاد وده روزش که شد بردیم پیش دکترزایمانش (دکترآرین ) برای ختنه که اونم یکهفته ایی خوب شد برای ختنه من و فرزانه موندیم بیرون ولی دل من که داشت باگریه های ایلیا ریش ریش میشد حالا ایلیا تازه داشت یکمقدار جون میگرفت وقیافش ازروز اول خیلی تغیر کرده بود البته حالا که به عکسهاش نگاه میکنم میبینم هر ماه قیافش فرق کرده خلاصه اینکه یکماه خونه مامان بودیم تا یواش یواش راه افتادیم اومدیم خونه خودمون ........
بنده خدا این مامان ها نمی دونم تا کی باید جور بچه ها شون بکشن بدون هیچ مزد ومنتی ..... من که ازاین بابت ممنونشم یه متنی رو چند سال پیش یه جائی نوشته بودم که دوباره بهش هدیه میکنم ......
بسکه پیدا بودی