تولد سه سالگي تا برف بازي درنطنز از كنار دريا تا نهاوند

يه چند وقتي نبودم يعني حس و حالش نبود كه چيزي بنويسم تواين مدت هم اتفاقات تلخ وشيرين بسياري اتفاق افتاد كه مهمترين وتلخ ترين اتفاق ممكن از دست دادن برادرم علي بود كه ايليا هم باهاش مخصوصا اين اواخر خاطره زياد داشت از اسختر رفتن وبازي توآب

گرفته تا ديگر كارها ولي متاسفانه تمام اون داستانها به خاطره پيوست ونمي دونم ايليا چيزي از اون روزها به يادش ميمونه يا نه به هر حال چون موضوع حالگيريه نمي خام راجبش صحبتي كنم .

تولد 

از تولد سه سالگي ايليا شروع ميكنيم كه مثل هميشه دوستان با اومدنشون كلي به ما حال دادن ويه تولد كوچيكه ديگه هم تو خونه مامان باسش گرفتيم .

شمال ودريا 

نوروز سال 92 من وفرزانه وبچه ها با مهسا رفتيم فريدون كنار كه ايليا هم خيلي حال كرد از ماسه بازي كنار دريا گرفته تا آب بازي تو دريا البته اولين بارش بود كه دريا رو ميديد و

خيلي زوق كرده بود البته ترس هم داشت چون هر موجي كه از دريا ميومد بيرون اونم فرار ميكرد طرف ساحل خلاصه كه روزاي خوبي بود هم براي ايليا هم براي ما 

نطنز 

زمستون سال 92 به اتفاق مامان وليلا وبچه ها رفتيم نطنز روز اول هوا خيلي خوب بود وآفتابي ولي روز دوم كه از خواب بيدار شديم ديديم عجب برفي اومده وهمه جا رو سفيد

كرده ما هم زديم بيرون وبرف باز ي حسابي كرديم ايليا كه ديگه تو برفا غلت ميزد وبرفارو ميخورد هركار ي ميخاست ميكرد خلاصه اوجه  شيطنت بازيش گل كرده بود باسه همينم وقتي اومديم تهران حسابي مريض شد وكلي داستان داشتيم .

حالا هم كه دارم اينارو مينويسم چيزي به 4 سال شدنش نمونده روزا بيشتر ميريم همون پارك پليس وبيشتر قسمت پارك باديش يا بقول ايليا پارك بپر بپر ديگه پاركو عين كف دستش بلده هرجا كه ميخاد ميره بعضي موقع ها هم يه سر ميريم دم استخرش تا ايليا

ماهي هاي توشو نگاه كنه ديگه اينكه توخونه خيلي شيطوني ميكنه مخصوصا وقتي با كيميا به هم ميوفتن ديگه سرسام ميگيري البته رابطش با كيميا خوبه ودوسش داره با اينكه

كيميا بعضي موقعها اونو ميزنه ولي ايليا اصلا دست بزن نداره كاري بهش نداره البته كيميا هم هنوز بچه است نمي فهمه خلاصه اينكه منو ايليا با هم دنيايي داريم بيشتر جاها باخودم ميبرمش و همراه خودم هست پسر كوچيك بابا  .